استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➋➑}
جین:اره خودمم ، بالاخره اومدم
جینهو: ا..اوپا*چشای اشکی*
جین:چی شده؟چرا گریه میکنی؟
جینهو: هیچی بزار برم
راهشو کج کرد که بره جیم جلوشو گرفت
جین:اول بگو چی شده؟
جینهو: هیچی فقط بزار برم
جین:درسته میخوای تنها باشی ولی نمیزارم بری اول بگو چیشده؟تهیونگ براش اتفاقی افتاده؟
جینهو:مگه خسته نیستی؟چرا اومدی اینجا؟برو استراحت کن
جین:تا نگی نمیرم ، شوگا چیزی گفته؟
جینهو با این حرف جین سرشو انداخت پایین و اروم اشک میریخت
جین:پس بگو ..
جینهو: هیچی نشده
جین دست جینهو رو گرفت و برد داخل بیمارستان
....
جیمین:/
نشسته بودیم که
کوک:خاله چرا باهاش اون رفتارو کردی؟
میا:چیه مگه دروغ میگم؟
جیمین: شما مگه خیلی دوسش نداشتی؟مگه دخترت نیست؟
میا:چیه دختری که مث یه هرزه بره به یکی بده (😒🤣) و باردار باشه رو باید دوست بدارم؟؟
کوک:ولی شما ..
جین:اینجا چه خبره؟
جیمین و کوک تعجب کردن
کوک:ه..هیونگ؟
جیمین: اینجا چیکار میکنی؟
جین:چیشده؟جینهو چرا اینطوریه؟
همه به جینهو نگاه کردن دستش تو دستای جین بود و سرش پایین
جین:شوگا کجاست؟
میا:ولش کن بزار بره اون دیگه جزو خانواده ما نیست
جین:اونوقت چرا؟
میا:بخاطر ..
جیهوپ: هیونگ؟
جین:سلام
جیهوپ اومد جین و بغل کنه که جین نزاشت:
بزار برا بعدا
هوپی: مگه چیشده؟
جین:وایستا دو دقیقه
میا:دکترش چی گفت؟
جیهوپ سرشو انداخت پایین
میا با این حرکت رفت و یقه جینهو رو گرفت
میا:ببین همش تقصیر توعه*داد*
جینهو: دیگه بسه ولم کنین، مگه من چیکار کردن ها؟چرا باید همه اتفاقات تقصیر من باشه؟
که صدای شوگا اومد:
چشیده؟
جین: از شما باید بپرسیم...
شوگا:هیونگ.. کی اومدی ؟؟
جین: همین چند دقیقه ای میشه
شوگا:خاله دارین چیکار میکنین؟
میا:همش تقصیر این بی همه چیزه *گریه*
جین:خاله لطفا بفهمین دارین چی میگین.
میا:اگه نفهمم چی میشه ها؟بچم خوب میشه؟دکترا میگن اون دیگه مرده ، الان دقیقا مرده و زندش فرقی نداره *گریه*
جیمین داد زد:
بسه دیگه بسه ، حال اون همش کار منه لطفا تمومش کنین
جینهو: الکی خودتو ننداز وسط
جیمین: توچی میدونی ها؟توکه از حقیقت خبری نداری پس ساکت شو*داد*
پرستار: اینجا چه خبره؟
...
گفتم یه امروزو زیاد بزارم چون از فردا شاید وقت نکنم🤦🏻♀️😔
جینهو: ا..اوپا*چشای اشکی*
جین:چی شده؟چرا گریه میکنی؟
جینهو: هیچی بزار برم
راهشو کج کرد که بره جیم جلوشو گرفت
جین:اول بگو چی شده؟
جینهو: هیچی فقط بزار برم
جین:درسته میخوای تنها باشی ولی نمیزارم بری اول بگو چیشده؟تهیونگ براش اتفاقی افتاده؟
جینهو:مگه خسته نیستی؟چرا اومدی اینجا؟برو استراحت کن
جین:تا نگی نمیرم ، شوگا چیزی گفته؟
جینهو با این حرف جین سرشو انداخت پایین و اروم اشک میریخت
جین:پس بگو ..
جینهو: هیچی نشده
جین دست جینهو رو گرفت و برد داخل بیمارستان
....
جیمین:/
نشسته بودیم که
کوک:خاله چرا باهاش اون رفتارو کردی؟
میا:چیه مگه دروغ میگم؟
جیمین: شما مگه خیلی دوسش نداشتی؟مگه دخترت نیست؟
میا:چیه دختری که مث یه هرزه بره به یکی بده (😒🤣) و باردار باشه رو باید دوست بدارم؟؟
کوک:ولی شما ..
جین:اینجا چه خبره؟
جیمین و کوک تعجب کردن
کوک:ه..هیونگ؟
جیمین: اینجا چیکار میکنی؟
جین:چیشده؟جینهو چرا اینطوریه؟
همه به جینهو نگاه کردن دستش تو دستای جین بود و سرش پایین
جین:شوگا کجاست؟
میا:ولش کن بزار بره اون دیگه جزو خانواده ما نیست
جین:اونوقت چرا؟
میا:بخاطر ..
جیهوپ: هیونگ؟
جین:سلام
جیهوپ اومد جین و بغل کنه که جین نزاشت:
بزار برا بعدا
هوپی: مگه چیشده؟
جین:وایستا دو دقیقه
میا:دکترش چی گفت؟
جیهوپ سرشو انداخت پایین
میا با این حرکت رفت و یقه جینهو رو گرفت
میا:ببین همش تقصیر توعه*داد*
جینهو: دیگه بسه ولم کنین، مگه من چیکار کردن ها؟چرا باید همه اتفاقات تقصیر من باشه؟
که صدای شوگا اومد:
چشیده؟
جین: از شما باید بپرسیم...
شوگا:هیونگ.. کی اومدی ؟؟
جین: همین چند دقیقه ای میشه
شوگا:خاله دارین چیکار میکنین؟
میا:همش تقصیر این بی همه چیزه *گریه*
جین:خاله لطفا بفهمین دارین چی میگین.
میا:اگه نفهمم چی میشه ها؟بچم خوب میشه؟دکترا میگن اون دیگه مرده ، الان دقیقا مرده و زندش فرقی نداره *گریه*
جیمین داد زد:
بسه دیگه بسه ، حال اون همش کار منه لطفا تمومش کنین
جینهو: الکی خودتو ننداز وسط
جیمین: توچی میدونی ها؟توکه از حقیقت خبری نداری پس ساکت شو*داد*
پرستار: اینجا چه خبره؟
...
گفتم یه امروزو زیاد بزارم چون از فردا شاید وقت نکنم🤦🏻♀️😔
۴۰.۰k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.